دختر عزیزم توی هفت ماهگی(شروع هشت ماهگی)
سلام فرشته زمینی من
این روزا چقدر زمان زود میگذره،دوست دارم زمان رو متوقف کنم تا این روزهایی که واسم مثل یه خواب شیرین می مونه هیچوقت به پایان نرسه
روزهای زیبایی که سرشارم از حس داشتن تو.... واین زندگی رویایی...
تو داری وارد هشتمین ماه از زندگی قشنگت می شی و من رو روز به روز عاشق تر از قبل می کنی
هشت ماه گذشت از اولین روزی که تورو توی بغلم گرفتم وچشمهای قشنگت رو دیدم
چشمهایی که نه ماه تو خواب وبیداری جلوی چشمام بود ومن مطمئن بودم که تو صاحب این چشمهای زیبایی،چشمهات مثل چشمهای محمودم میمونه...زیبا...گیرا...رویایی...
تو این روزهایی که گذشته کلی شیطون شدی و دلبری کردی ودلیل اشکها ولبخندهای من ومحمود شدی
مارو به قدری عاشق خودت کردی که با دیدن اشکهای تو دلمون می لرزه و چشمهامون پر از اشک می شه و بادیدن لبخند قشنگت و خنده های بلندت از ته دل می خندیم
هر روز بیشتر از روز قبل به همدیگه می گیم که چقدر تورو دوستت داریم و وابسته ات شدیم
وحالا از کارهایی که توی هفت ماهگی انجام دادی می نویسم
شاید وقتی بزرگ شدی یادم نباشن
یه رو که تو رو پیش مامان مهناز گذاشته بودم وحدود دوساعتی کنارت نبودم
وقتی برگشتم خونه وتورو توبغلم گرفتم خودت رو محکم چسبوندی بهم و شروع کردی به ابراز احساسات با یه شیوه جدید،کاری که تا به اون روز انجام نداده بودی،واما اون کار این بود که چشمهات رو جمع میکردی و دماغت رو گشاد میکردی و لبهات رو برجسته میکردی و با دماغ ودهنت وزبون جمع شده ات یه صدایی از خودت در می آوردی مثل اینکه نفست رو میدادی تو دماغت وبا دهنت خالی میکردی
این یه عکس از اون حرکتت
البته تو عکس چندان معلوم نیست
این حرکت رو حدود سه هفته انجام دادی و فراموشش کردی ولی حالا به جای اون ،زمانی که چند ساعت از من وبابایی دور باشی ،وقتی مارو میبینی ومیای بغلمون دست وپاهات رو محکم به هم میکوبی و میخندی و میچسبی بهمون
این عکسهای پایینی چند نمونه از حالتهای تو در عرض یک دقیقه رو نشون میده
بدون دلیل خاصی می زنی زیر گریه
با یه اشاره یا نشون دادن یه اسباب بازی گریه ات کمتر می شه
وقتی اون وسیله رو بهت نزدیک می کنم می خندی
و اینجاهم که همینطور که از عکس پیداست انگار نه انگار که داشتی گریه می کردی
فدای تو دختر نازنینم بشم که انقدر دنیات شیرینه و به زودی همه چی رو فراموش میکنی وفاصله بین گریه وخنده ات به یک دقیقه هم نمیکشه
صداهایی که تو این روزا از خودت درمی آری
آآآآآآ او او او او او ددددددددددددددددددددددددددددددد
بابابابابابابابابابابا مم ممم مم ممم مم ممم
فکر کنم کم کم داری شروع به ساختن کلمه می کنی و می خوای بگی مامان و بابا
روز27فروردین بابایی کارش خیلی زیاد بود به همین خاطر شب دیروقت بود ولی خونه نیومده بود ومن احساس کردم که تو واسه بابایی بی تابی میکنیی واز بازی کردن با من خسته شدی،می خواستم ببرم بخوابونمت ولی دلم نیومد قبل اومدن بابایی بخوابی،توفکر این بودم که ببرم بخوابونمت یانبرم که زنگ آیفون به صدا دراومد...
وهمون لحظه عکس العملی که تو نشون دادی... به من نگاه کردی وگفتی : با
جوجه کوشولوی من نمی دونی چه حالی شدم،قربون اون دل کوچیکت برم که واسه بابایی تنگ شده بود
باخوشحالی بغلت کردم وبردمت جلوی آیفون
با دیدن چهره باباییی تو آیفون از خوشحالی دست وپات رو محکم تکون می دادی و می خواستی گوشی آیفون رو برداری،وقتی بابایی اومد خونه تورو دادم بغلش وتو تا نیم ساعت از بغل بابایی بیرون نیومدی وسرت رو گذاشته بودی روشونه هاش وخودت رو محکم چسبونده بودی بهش
اون موقع بود که فهمیدم واقعا راسته که می گن دخترا بابایی میشن
تو همون روز در حال تماشای DVDتصویری شعرهای کودکانه خاله ستاره بودی ومنم مشغول انجام کارای خودم بودم که متوجه شدم با شنیدن آهنگ شاد تولدت مبارک داری واسه خودت دست می زنی
وقتی اومدم کنارت دیدم بلـــــــــــــــــــــــــــــــه ....جوجه کوشولوی من داره دست می زنه
از خوشحالی بغلت کردم ومحکم فشارت دادم...قربون دختر باهوشم برم که بدون اینکه بهش یاد بدیم دست زدن یاد گرفته
ومنشا دست زدنت هم شب قبلش بود که واسه تو جشن دندونی گرفته بودیم وتو با دیدن دست زدن ما این حرکت تو ذهنت مونده بود
بهت گفتم ستیا جونم دست بزن وتو شروع کردی به دست زدن عروسک من
حالا هروقت بهت میگیم دست بزن ، شروع می کنی به دست زدن وخودتم میگی : د دس دددد دس دد
حالا چند تا عکس می ذارم مثلا به زبون خودت
به به چه خوردنی لذیذی
الان می گیرمش
ببینم چه طعمی داره
واااااااااااااااااااااای مامانی این چیه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
دوسش ندارم.........
مامان جونم شیر خوشمزه تره
من مامان معصومه رو خیلی دوست دارم ،هر بار میبینمش از ته دل می خندم
ای باباااااااااااااااااا گرمم شد ، می خوام تابم رو در بیارم
من پوره سیب زمینی و تخم مرغ آب پز رو خیلی دوست دارم مخصوصا وقتی مامانم با کره مخلوطشون میکنه خیلی خوشمزه میشه
می خوام برم آب تنی کنم
مامانی تنهام نذار ... میترسم
آخه دارم سر می خورم، تو ام بیا پیشم
کمک کمک....
آخجون آب تنی...
سیلــــــــــــــــام سیلــــــــــــــــــــام
من اومدم ..............
وای که چقد آب نوش جان کردم
حالا یکم پاهام رو بخورم
حالا انگشتم رو......
خب دیگه موقع پوشیدن لباسه
حالا مامانی ام موهام رو سشوار می کشه
اینجا دارم دست می زنم
1
2
3
هنوز نفهمیدم با این موبایل چه جوری کار کنم
من که ازش سردر نیاوردم،پس بهتره ببینم چه طعمی داره؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
دختر عزیزم اینا خاطراتی بود از هفتمین ماه زندگی قشنگت
وتو این عکسها داری با تخت پارکت خداحافظی میکنی،ستیا جونم چه شبها و روزهایی که گذشتن ومن تورو داخل این تخت میذاشتم و تکونت می دادم و واسه تو لالایی می خوندم تا خوابت ببره
اولین باری که داخل تخت پارک خوابیدی
حالا واسه آخرین بار تورو میذارم داخلش
دختر نازنینم من وبابا محمود عاشقتیم