واکسن چهارماهگی من
سلام دوست جونای من
این عکس نشون می ده که من آماده شدم ومی خوام برم که واکسن بزنم
وقتی که می خواستن بهم واکسن بزنن خودم رومحکم به مامان معصومه چسبوندم آخه مامانم دلش نیومد اون صحنه روببینه ومنو داد بغل مامان باباجونم
وقتی واکسن روبهم زدن خیلی درد داشت، داد زدم وگریه کردممامان معصومه کلی نازم روکشیدوبعدش منو داد بغل مامانی ام
مامانی بوسم می کرد
نازم می کرد
تا آروم شدم،وقتی رسیدیم خونه آروم شده بودم، مامانی ام بهم قطره استامینوفن داد خوابم برد
اون روز تاغروب خوابیدم،دیگه گریه نکردم فقط یکم بی تابی می کردم
الان حالم خیلی بهتره
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی