اولین مسافرت من
یه روز قشنگ آفتابی که من توی خواب ناز بودم مامانی وبابایی منو با تخت پارکم گذاشتن داخل ماشین وبه سمت استان مازندران حر کت کردن وسطای راه بود که ازخواب نازم بیدار شدم دور وبرم ونگا کردم تا ببینم داریم کجا میریم!!!!! بابایی!؟ مامانی!؟ اینجا کجاست؟ باباجون گفت:نفسی داریم می بریمت دردر،میریم استان پدری من مازندران میریم شهرایی که کلی ازشون خاطره دارم منم از خوشحالی بابایی خوشحال شدم قربونت برم باباجونم ببینید چقد خوشحالم شبش رسیدیم چالوس،رفتیم خونه خاله توران بابایی این عکس من بایاشار جون (نوه خاله توران درچالوس) فردای اون روز بارون شدیدی می اومد ، رفتیم سمت بابلسر غروب رفتیم وکلی فروشگاه های اونج...
نویسنده :
مامان زهرا
11:41