ستیا نفسستیا نفس، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 4 روز سن داره

ستیانفسم

دختر نازنینم ،نیم سالگیت مبارک

سلام ستیا نفسم دختر نازنینم 6اسفندماه وارد ششمین ماه از زندگی قشنگت شدی ومن وبابایی به بهانه شش ماهه شدنت یه جشن سه نفره گرفتیم                   دوستای عزیزم ادامه مطلب رو از دست ندین                                                               ...
9 اسفند 1391

عروسی عمو جون

سلام سلام من رفتم مسافرت تا در عروسی عموجونم شرکت کنم عروسی عموی من در ساری برگزار شد،آخه  زن عمو جونم اهل ساریه اینم منم که عروس کوچولوی مجلسم من بغل عمو جون روز بعد عروسی برگشتیم ،چون باباجونم باید میرفت سرکار تو مسیر برگشت به دریای شهرستان نور رفتیم و واسه ناهار به رامسر پلازا رفتیم این عکس رو مامانی ام ازم گرفته ،من توی خواب ناز بودم بعد صرف ناهار بیدار شدم وبلیط تله کابین گرفتیم این اولین بارم بود که سوار تله کابین شدم   و تو این عکس هم داریم برمیگردیم،رفتم بغل مامانی ام میخوام شیربخورم اینم خاطره دومین سفرم   ...
9 اسفند 1391

دغدغه تو ،آسایش من

سلام بابایی نازنینم این پست فقط متعلق به تو هستش به تو عزیز جونم من میدونم که تو واسه آسایش امروز وفردای من خیلی تلاش میکنی تا من چیزی کم نداشته باشم وبه هرچی میخوام برسم                                                       بابایی دستای مهربونت رو میبوسم                &...
5 اسفند 1391

دارم میرم مسافرت

سلام سلام چند شب پیش رفتیم خونه دایی جون مامانی تو راه خوابم برد،وقتی رسیدیم خونه دایی جون خواب بودم بعد چند دقیقه بیدار شدم ومشغول بازی با تاراجونی شدم می خواستم دستای تاراجون رو هام کنم فردای اون روز مامان جونم منو برد به حموم تا یه آبتنی حسابی بکنم بعد آبتنی مامان وبابا مشغول جمع کردن وسایل شدن ومنم تو چمدان مامانی جاسازی کردن آخجون میرم مسافرت     ...
25 بهمن 1391

مسابقه وبلاگی....

سلام به همه دوستان عزیزم من امروز توسط مینای عزیز(مامان پرهام جون) به این مسابقه دعوت شدم هدف از نگارش این وبلاگ:   تا نفس زندگیمان دفتر خاطراتی مجازی داشته باشد که در آن هر پستش را با عشق نگاشته ام،عشق بی انتهایم برای وجود پاکی که با آمدنش به زندگی ام مرا مادر نامید ... تاکه بداند چه مقدار غرق عشقش هستم خدای مهربانم فرشته نازنینی به ما ارزانی داشت که با آمدنش من وهمسرم را دوباره عاشق کرد وچه بهانه ای بهتر از نگاشتن برای این عشق پاک...     طبق قانون بازی سه تا از دوستای عزیزم رو به این مسابقه دعوت میکنم: آنی جون(مامان فرشته ناز ویاناجون) فائزه جون(مامان فرشته دوست داشتنی مهدیار جون فلوریاجون(مامان فرش...
24 بهمن 1391

دخترگلم وارد ماه پنجم از زندگی قشنگش شد

سلام دختر نازنینم امروز وارد پنجمین ماه از زندگی قشنگت شدی                             نفس مامانی توی ماهی که گذشت کلی شیطون تر شدی و واسه ما دلبری کردی عاشق تخت خوابت هستی و هر باری که تو رو روی تختت میذارم اینجوری واسم میخندی این یه دونه از عکساته که بعد یه آبتنی حسابی ازت گرفتم همیشه بعد آبتنی گرسنه میشی و با اون چشمای نازت زل میزنی به صورت من                       ...
7 بهمن 1391

من غلت زدن یاد گرفتم

سلام دوست جونی های من هفته پیش یکم رو توانایی هام کار کردم و یه حرکتهایی رو توخودم کشف کردم من غلت زدن یادگرفتم و الان دیگه واسه خودم یه پا استاد شدم بدو بیا ادامه مطلب وعکسام رو ببین ......... دوست دارین یه غلت خوشگل واستون بزنم شروع کنم؟ امتحات میکنیم...1....2....3.... بالاخره موفق شدم ...
23 دی 1391

ستیانفس پسملی شده

من پسمل شدم این لباس پسرونه رو مامان معصومه جونم عید امسال از مالزی واسم خریده آخه خانم دکتر گفته بود من پسملی هستم ولی دخملی شدم مامانی ام که دید الان اندازه ام شده تنم کرد وکلی بهم خندیدن منم بادیدن خنده اونا خندیدم شبیه دایی جونم شدم چی می گی مامان جونم؟؟؟ ...
21 دی 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به ستیانفسم می باشد